سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیده ها مشک آلود

سینه ها کشک آلود

ماهی کوچک جیبم دیگر

پولکی بر تن پُر دردش نیست

شکم غمناکم

می زند سخت صدا

جیب مسکین مرا

گوش من می بوید

از پس دایره ذوذنقه

گریه نازک یخچالم را

که به اندازه جیبم پاک است

ای دَمَت گرم، عزیزم، یخچال !

طبقاتت همه پر میوه و گوشت

شیشه هایت همه پر شربت باد

«موسم دلگیری است»

خواستم سیب برایت بخرم، گفتم نکند

هسته اش گیر کند توی گلویت، آن وقت

پس بیفتی ز عقب، موتورت سکته کند

زندگی سیبی است، کیلو هشتاد تومن

تازه آن هم درهم

مردگی کمپوتی است

خورد باید آن را با قوطی

پسرم موز نمی داند چیست

او به من گفته اگر یکسره مردود نشد

جایزه موز برایش بخرم

برود موز سواری هر روز

دخترم هم آناناسی شده است

گفته یک دست آناناس بلور مبله

بخرم تا ببرد خانه شوهر روزی

همسرم باز سفارش کرده

بخرم آخر ماه

میوه پشم آلود

او بلد نیست بگوید «نارگول»

معده ام در جلویش پنجره ای است

که از آن

بر علفزارِ شکم لاخ وجود آگینم

نور خشخاشی یک قرصک نان می تابد

آخرین قطعه پنیر گچی ما دیروز

صرف تعمیر شکمهای عزیزانم شد

مرغ اندیشه به اعلان کوپن دل بسته

ای دمت گرم، وزیر نیرو!

بغض در سینه یخچال من امروز شکست

موتورش رفت ز دست

بوی دلسوزی او می آید

به بلندای صف آسای دماوند قسم

به کوپنهای سر کوزه آب

به سر قلّکِ طفلم سوگند

موتورش بود که سوخت

قتل یخچال به نامردی برق

یک نفر اینجا مرد

کمدِ ده فوتم را

به که فریاد کنم؟

منبع : کتاب یک بغل کاکتوس ص 179





برچسب ها : چرت و پرت  ,




درباره وبلاگ

جستجو

آمار


    بازدید امروز : 721
    بازدید دیروز : 56
    کل بازدید : 924292
    تعداد کل یاد داشت ها : 1623
    آخرین بازدید : 103/9/8    ساعت : 5:49 ص

دانشنامه مهدویت

دیگر امکانات